پاسخ به یک شبهه ی اعتقادی
عجيب اينكه حتّىَ بعضى از درس خواندهها گاهى مىپرسند: آيا از نظر شما كار امام حسين (عليه السلام) كار عقلايى بوده است كه خودش را با دست خودش به دامن آنچنان بلايى بيفكند كه هم خود و فرزندانش كشته شوند و هم زنان و كودكانش به دست دشمنان اسير گردند؟! اين كار اوّلًا خلاف عقل است و ثانياً خلاف گفتهى قرآن است كه مىفرمايد:
«… لا تُلْقُوا بِأيْدِيكُمْ إلَى التَّهْلُكَهِ …؛ … خودتان را با دست خودتان به هلاكت نيفكنيد …».
اينگونه شبهات در اذهان از آن نظر پيدا مىشود كه معناى دين و حقيقت آن را نفهميدهاند و پى به معناى امام و موقعيّت او در عالم انسان نبردهاند. ما مىپرسيم: آيا حكم عقل اين نيست كه انسان بايد متاع كم ارزش را فداى متاع پر ارزش كند؟ اگرامر دائر بر اين شد كه يا بايد ده ميليون تومان پول بدهيد يا يك خانهى دويست ميليونى شما را بگيرند؛ بديهى است كه پول را مىدهيد و خانه را نگه مىداريد و اگر طورى شد كه يا بايد خانه را بدهيد يا خودتان كشته شويد باز خانه را مىدهيد و جان خود را حفظ مىكنيد.
حال اگر متاعى به مراتب گرانبهاتر از جان شناختيد آيا حكم عقل اين نيست كه جان را بدهيد و آن متاع عالىتر را نگه داريد؟ اينجا جاى تفكّر و درك و فهم است كه انسان بايد بينديشد و اين حقيقت را دريابد كه زندگى دنيوى يك حيات موقّت پايان پذير است و پس از مرگ و بيرون رفتن از دنيا؛ حيات ابدى و زندگى جاودانى انسان آغاز مىگردد و خوشى آن حيات در دنيا و از طريق دين بايد تأمين بشود. پس دين و آيين آسمانى اسلام تنها سرمايهى حيات ابدى انسان در عالم پس از مرگ است. حال از عقل مىپرسيم: آيا دل به اين حيات موقّت در دنيا ببندم و پس از مرگ گرفتار عذاب دائم بشوم يا در راه حفظ دين كه سرمايهى حيات ابدى من است دل از اين حيات موقّت بركنم و پس از مرگ به حيات ابدى و سعادت جاودان نائل گردم؟
بديهى است كه عقل سليم مىگويد: حيات موقّت را بده وحيات مؤبّد را به دست آور. اين جملهى پر نور را كه ارشاد به همين حكم عقل مىكند از مولايمان امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) بشنويم:
(إذا حَضَرَتْ بَلِيَّهٌ فَاجْعَلوُا امْوالَكُم دُونَ انْفُسِكُمْ وَ اذا نَزَلَتْ نازِلَهٌ فَاجْعَلوُا انْفُسَكُمْ دُونَ دينِكُم ؛ وقتى بليّهاى پيش آمد [كه يا بايد مال بدهيد يا جان] مالتان را فداى جانتان قرار دهيد و اگر حادثهاى پيش آمد [كه يا بايد جان بدهيد يا دين] جانتان را فداى دينتان سازيد».
«وَ اعْلَمُوا انَّ الْهالِكَ مَنْ هَلَكَ دينُهُ وُ الْحَريبُ مَنْ حُرِبَ دينُهُ ؛ و بدانيد كه تباه شده كسى است كه دينش تباه شده و غارتزده كسى است كه دينش غارت شده است».
مشكل اصلى بسيارى از ما مردم همين است كه حقيقت انسان و حيات انسانى را نشناختهايم و نفهميدهايم كه انسان كيست و حيات انسانى چيست؟ انسان آن موجود متفكّر عاقلى است كه مبدأ و منتهاى عالم را شناخته و باور كرده كه حيات حقيقى او پس از مرگ آغاز مىشود و راه رسيدن به آن حيات حقيقى ابدى نيز جز تبعيّت از دستورات دين نمىباشد و لذا به حكم عقل «انسان عاقل» كسى است كه حيات موقّت و زودگذر دنيوى را فداى حيات مؤبّد و پايانناپذير اخروى بنمايد يعنى همان كار را كه امام حسين (عليه السلام) وياران وفادارش كردهاند و فرموده است:
«فَانّى لا ارَى الْمَوْتَ الّا سَعادَهً وَ لا الْحَياهَ مَعَ الْظالِمينَ الّابَرَماً ؛ حقيقت آنكه من مرگ [در راه حفظ اساس دين] را جز سعادت و خوشبختى نمىبينم و زندگى با ستمگران را جز ملامت و افسردگى نمىيابم».
اين معناى رشد عقلى است كه ما بايد از عاشورا و عزاداريهاى خود تحصيل كنيم وگرنه تحرّك احساس و عاطفهى زودگذرى بيش نخواهد بود و نتيجهى عقلانى ارزشمندى نخواهد داشت .